جشن عقد پسرخاله!
سلام دختر گلم ! خسته نباشی از مسافرتی که رفتی. یکشنبه عصر با احمدبابایی و علی دایی مهدی رفتیم تهران. توی راه تو یه خرده بی قراری می کردی و حسابی گرمت شده بود. ولی در کل دخمل خوبی بودی. و مامانی رو خیلی اذیت نکردی. شب که رسیدیم قم هم هوا خیلی گرم بود و هم چشمای احمدبابا بر اثر جوشکاری حسابی داغون بود و دیگه ترجیح دادیم قم بمونیم و فعلا اون شب رو نریم تهران . رفتیم پیش میترا خاله و عمومهدی .خلاصه شب گرمی بود . توهم می خواستی بری و سراز کار پنکه در بیاری و با انگشتات با پره هاش بازی کنی . هرچی هم جلوت می نشستم منو دور می زدی تا خودتو به پنکه برسونی . شب ساعت ٢ خوابیدی و صبح طبق معمول ساعت ٦ بیدار شدی و همه رو بیدار کردی انگار می خوای بری س...
نویسنده :
مریم بانو
13:49