شبها سرجات بخواب مامان جون!
دختر گلم ! عسلم ! فدات بشم من الهی ! شبها سرجات بخواب مامان جون! اینقدر وول نزن ! من شبها خواب ندارم از بس باید بیدار بشم روی تو رو بپوشونم یا اینکه دنبالت بگردم ببینم کجا خوابیدی از زیر دست و پای بابات یا پایین تشک خودم جمعت کنم دوباره بذارمت سرجات ! توی تخت خودتم که دوست نداری بخوابی و نصف شبا خونه رو روی سرت می ذاری اگه بیدار بشی و روی تخت خودت باشی . می ترسم آخرش کار دست خودت بدی . خیلی جنب می خوری. شیطونک من ! یه کم ملاحظه مامانو بکن عزیزم.
این چندروزه که مهدیار اومده و تو پیش عمه ها و مادربزرگتی بیشتر داری اذیت می کنی . انگار که انتظار داری همیشه دورت شلوغ باشه . آخه عسلم ! من با این وضعیتم نمی تونم مدام با تو بازی کنم یا بغلت کنم . دختر نازنینم ! منو ببخش که بخاطر ما تو داری سختی می کشی . صبح ها زود بیدار می شی و کم می خوابی . به جای اینکه پیش مامان باشی خونه دیگرانی هرچند که اونا هم خیلی دوستت دارن و ازت دریغ نمی کنن . اما هرچی باشه من مامانتم و باید پیشت باشم .عصر به بعد هم که پیش منی وضعیت من طوری نیست که بتونم خیلی باهات بازی کنم . از خدا می خوام به همه ما کمک کنه.
از خدای بزرگ به خاطر داشتن تو و دوقلوها سپاسگزارم . دوستت دارم خدا جون! و از تو سلامتی ، شادمانی و روزی پاک آرزومندم .