بدون عنوان
سلام عزیزای دلم!
دخترای قشنگم ، دلم از همین اول صبح برای شیطونی ها و خنده هاتون و حتی گریه ها و بیقراری های بی بهانه تان تنگ شده .سروین قشنگم نمیدونم چرا اینقدر تو کم خوابی . دیشب ساعت یک و نیم شب به زور خوابیدی و صبح سر هفت بیدارشدی . انگار نه انگار که توی نازنین باید بیشتر بخوابی . دلم پرآشوب می شه وقتی می بینم بیدارمی شی ولی ته چشمات خواب داره بیقراری می کنه . تا میام لباس بپوشم و بیام سرکار مدام دنبالم میای و با صدای خاص خودت که مثلا گریه بهونه ت هست می گی اوهوم اوهوم بعد تا من برمی گردم سمتت دستاتو باز می کنی و می خوای بیای بغلم . مجبورم چنددقیقه ای باهات بازی کنم و بغلت کنم تا وقتی ساکت شدی با علامت فنگ بابااحمد بپرم بیرون . خیلی قشنگ و بامزه حرفای مارو تکرار می کنی و تازه جالبه که حرکات فیزیکی شون رو هم اجرا می کنی مثلا من دستم رو می ذارم روی سینه ام و می گم نفس ! تو هم همین کاررو می کنی . جایی که من فقط می گم نفس تو دستت رو روی سینه ت می ذاری .فدات بشم خانومی. برای حسین حسین کردن هم این کارو انجام می دی آوین جیگر طلا هم همینطوریه.
هرچی نازه آوین داره . جیگرمامانه .لباشو جمع می کنه و بازی می کنه انگار داره پزشو به همه دنیا می ده. بچه م بابت مریضی این چندروزش دوباره کلی لاغرشده . اندازه سروین حرف نمی زنه ولی ماشاله حرکاتش پخته تر و بهتره.با کسی زیاد نمی جوشه و بغل کسی نمیره . بیشتر از سروین و ویانا به من و باباش وابسته است. وقتی موقع غذاست که گرسنه ش باشه دهنش رو کلی باز میکنه اما امان از وقتی که نخواد چیزی بخوره . دق می ده منو .
احساس میکنم اونطور که باید براشون زمان نمیذارم . خیلی درگیر سرکار و خونه داری هستم .دلم میخواست فراغتم بیشتر بود.