وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

بدون عنوان

1393/10/10 10:13
نویسنده : مریم بانو
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزای دلم!

دخترای قشنگم ، دلم از همین اول صبح برای شیطونی ها و خنده هاتون و حتی گریه ها و بیقراری های بی بهانه تان تنگ شده .سروین قشنگم نمیدونم چرا اینقدر تو کم خوابی . دیشب ساعت یک و نیم شب به زور خوابیدی و صبح سر هفت بیدارشدی . انگار نه انگار که توی نازنین باید بیشتر بخوابی . دلم پرآشوب می شه وقتی می بینم بیدارمی شی ولی ته چشمات خواب داره بیقراری می کنه . تا میام لباس بپوشم و بیام سرکار مدام دنبالم میای و با صدای خاص خودت که مثلا گریه بهونه ت هست می گی اوهوم اوهومگریه بعد تا من برمی گردم سمتت دستاتو باز می کنی و می خوای بیای بغلم . مجبورم چنددقیقه ای باهات بازی کنم و بغلت کنم تا وقتی ساکت شدی با علامت فنگ بابااحمد بپرم بیرون . بوس خیلی قشنگ و بامزه حرفای مارو تکرار می کنی و تازه جالبه که حرکات فیزیکی شون رو هم اجرا می کنی مثلا من دستم رو می ذارم روی سینه ام و می گم نفس ! تو هم همین کاررو می کنی . جایی که من فقط می گم نفس تو دستت رو روی سینه ت می ذاری .فدات بشم خانومی. برای حسین حسین کردن هم این کارو انجام می دی آوین جیگر طلا هم همینطوریه.

هرچی نازه آوین داره . جیگرمامانه .لباشو جمع می کنه و بازی می کنه انگار داره پزشو به همه دنیا می ده. بچه م بابت مریضی این چندروزش دوباره کلی لاغرشده . اندازه سروین حرف نمی زنه ولی ماشاله حرکاتش پخته تر و بهتره.با کسی زیاد  نمی جوشه و بغل کسی نمیره . بیشتر از سروین و ویانا به من و باباش وابسته است. محبت وقتی موقع  غذاست که گرسنه ش باشه دهنش رو کلی باز میکنه اما امان از وقتی که نخواد چیزی بخوره  . دق می ده منو .

احساس میکنم اونطور که باید براشون زمان نمیذارم . خیلی درگیر سرکار و خونه داری هستم .دلم میخواست فراغتم بیشتر بود.غمگین

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله لیلا
10 دی 93 15:05
سلام مریم بانوی عزیزم . خوشحالم که اینقدر احساست لطیف و مادرانه شده . یه جوره دیگه شدی ! احساس می کنم خیلی از گذشته ها آروم تر شدی ! این حس رو از نوشته هات می گیرم ....... شکر برای وجود خودت و خانواده نازنینت و دُردونه های شیرینت . باز هم بنویس . من هر روز منتظر نوشته های تو هستم . عزیزم مواظب خودت و سلامتیت هم باش و بیشتر به خودت برس ..... سلام به همه برسون . به امید دیدار
مامان الهه
28 دی 93 15:30
آفرين به آوين جونم