وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

روز مادر مبارک

مادر بهشت من همه آغوش گرم توست گویی سرم هنوز به بالین نرم توست پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست هرلحظه با خیال تو جانم به گفت و گوست صد قصه عشق بودی و می خوانمت مدام رفتی و ماند قصه صد عشق ناتمام........ مادر نازنینم ! ازینکه این روزها در کنارم نیستی غمگینم . غمی که نمی توانم بگویم . نه حتی نمی توانم گریه کنم . چون باور میکنی اگه بگم جایی رو ندارم که برم گریه کنم . اصلا وقتش رو ندارم . کسی نیست تا بشینم پیشش و گریه کنم . دیگه دوست ندارم بقیه رو درگیر احساسات و غصه های خودم کنم . از دلسوزی بقیه خسته شدم ........... مادر عزیزم ! دلم خیلی برات تنگه . نمی دونم اگه بودی  چی می تونستم پیدا کنم که لایق تو باشه و بهت کادو بدم ....
31 فروردين 1393

دلم برای دخترانم تنگ شده

سلام به دوستان گلم دلم امروز گرفته .دلم برای نی نی های نازنینم تنگ شده . این روزها که دوباره کار رو شروع کردم مجبور شدم بچه ها رو بذارم مهد . ویانای عزیزم ، سروین جیگر و آوین عسلم هرسه تا باهم توی یه مهدن. خیلی دلم می خواست پیششون باشم اما موقعیت طوریه که ترجیح می دم بیام سرکار. شاید سرکار اومدن من مشکلات مالی مارو کم نکنه اما می تونه یه خرده تو روحیه من و شاید آینده من و بچه ها تاثیری داشته باشه . توکل به خدا! ویانای عسل بانو حالا دیگه بیست ماهش داره تموم می شه و حسابی شیطون شده و می خواد سراز هرچیزی در بیاره . عاشق عمه کوچیکشه و مدام داد می زنه عمه ( با فتح میم و مشدد) عاشق تراس و حیاط و آب بازی و دوش و حمام و اینجور کاراست ...
27 فروردين 1393

سلامی دوباره

سلام و صدتا سلام به همه دوستای عزیزم که تو این مدت به من سرزدند و یادی از من و دخترهام کردند و تشکر از همه اونایی که به یاد ما بودند. دلمون خیلی برای همه تون تنگ شده بود . ازین که می تونیم دوباره گاهی دیداری از هم تازه کنیم خوشحالیم . بالاخره بعد از ٦ ماه من تونستم یه سری به وبلاگم بزنم . تو این مدت اینقدر سرم شلوغ بوده که وقت نکردم لب تاپم رو از کیفش دربیارم  چه برسه به اینکه بخوام به اینترنت وصل بشم . باورتون نمیشه ؟؟؟؟!!!! خدا ایشاله به دوقلو ( در واقع سه قلو) گرفتارتون کنه تا بفهمید چی می گم . از خاطرات این مدت براتون تعریف می کنم . سر صبر! فعلا بای بای. ...
18 فروردين 1393

دوقلوها در راهند!!!

سلام به همه دوستان و همراهان گلم از اونجايي که تا  چندروز ديگه ني ني ها چشم به اين دنيا باز مي کنن و ويانا جونم دو تا خواهر کوچولو براش مياد و من سرم حسابي شلوغ مي شه و نمي رسم اين وبلاگو تا يه مدت آپ کنم . فداي وياناي عزيزم بشم . دختر نازنينم اين روزها کمتر شيطوني مي کنه انگار حال مامانشو درک مي کنه اينقدري که خودم گاهي دلم براش مي سوزه .خدايا به من صبر و حوصله عطا کن . و همه بچه هاي منو حفظ کن.
10 مهر 1392

اينجا همه چي درهمه!!!!!!!

به قول سالي اينجا همه چي درهمه!! مي دوني چرا ؟ چون از يکطرف ميام سرکار و فصل شلوغي کاره . از طرف ديگه ويانا هفته پيش اين ويروس لعنتي سرماخوردگي رو گرفت و بچه م حالش خوب نبود . احمد هم همزمان با ويانا حسابي حالش بد بود و توي خونه موند. منم سردرگم اين دو تا بودم . به داروهاشون برسم . براشون سوپ و شير آماده کنم و اين حرفا ديگه . خودمم زياد سرحال نبودم . تازه دکتر و سونو گرافي و آزمايشاتم رو هم بايد انجام مي دادم . واقعا همه چي در هم بودم . با توجه به نزديک شدن زمان اومدن دوقلوها حالا همش تو فکرم که برم براشون لباس و تجهيزات و وسايل بخرم . خداکنه برسم . فعلا سرکارم و سرم شلوغه . بعدا آپ مي کنم . خدانگهدار
1 مهر 1392

عروسی میتراخاله

سلام به همه دوستان و همراهان عروسی میتراخاله ویانا هم به خوبی و خوشی برگزارشد. جای خیلی از دوستان عزیزم توی این شادی ما خالی بود. دوست داشتم همه اون عزیزان توی مراسم ما باشند اما خوب هرکسی یه مشکلاتی داره دیگه ! میتراخاله خیلی هم خوشگل و ناز شده بود و توی مراسم می درخشید . حیف که نمی شه عکسشو گذاشت. ویانای نازنینم توی این چندروز انگارخیلی خسته شده بود . حسابی این دوروز بعد از مراسم رو خوابیده . این روزها خوشی مراسم عروسی با یه اتفاقات تلخ دیگه همراه شد که اعصاب منو به هم ریخت . اینکه یه نفر به خودش اجازه بده زندگی منو کنکاش کنه و اطرافیانم رو تحریک کنه می ره روی مخ من ! ویانای نازنینم امروز خونه مادرجونشه . دیشب بعد از اینکه یه شام ح...
17 شهريور 1392

تولدتولدتولدت مبارک!

سلام به همه دوستان عزیزی که خواننده وبلاگ ویانا کوچولو هستند و به ما سرمی زنند. جمعه ١ شهریور تولد ویانای نازنین ما بود . از خداوند بزرگ سپاسگزاریم این نعمت خوب را به ما عطا کرد. امیدوارم بتوانیم قدردان تمامی نعمتهای او خصوصا این نعمت بزرگ باشیم . برای دختر عزیزم طول عمرهمراه با سلامتی ، دل خوش و سعادتمندی آرزو دارم . دختر گلم ! شرایطی بود که نتونستم اون طور که دوست داشتم در کنارت باشم و تولدت رو جشن بگیرم . منو ببخش . امیدوارم بتونم سالهای آینده جبران کنم . خیلی دوستت داریم من و بابااحمدت . هرلحظه بدون تو برای ما فکری محال و ناشدنی است. الان تو ٢ روزه که وارد دومین سال زندگیت شدی انشالاه که صدساله بشی گلم. ...
3 شهريور 1392