مهدیار وارد می شود
سلام به همه دوستان عزیزم و نی نی های گلشون!
اول تشکر از دوستانی که ما را می خوانند و نظر می ذارن . دلمون برای همه شون تنگ شده . قدر این صفحه مجازی رو بخاطر همین ارتباطات می دونیم و دوستشون داریم . ( از طرف خودم و دخترانم)
پسرعمه مهدیار روز دوشنبه وارد گلپایگان شدند . کلی تغییر کرده گل پسر. شده عین جنوبی ها! یه پسر سبزه موفرفری (به شدت مشکی) با پاهای کشیده و بلند و دستانی لاغر رو تصور کنید . اصل بندره بچه مون . البته مهدیار اصل کیشه ! اصل جزیره ست.
هرکاری کردم نذاشت عکسشو بگیرم . دیگه بزرگ شده . ازون داستان ویانا کشی که بگذریم خیلی بچه دوسته و ویانارو خیلی دوست داره . ویانا هم این دو سه روزه همش فکر و ذکرش مهدیاره . اگرچه اسمشو خیلی مبهم ادا می کنه ولی تمام هوش و حواسش رو داده به مهدیار . دیشب که از خونه مادربزرگ احمد که خم پیچه برگشتیم تا نیمه های شب که صدای پدربزرگش و مهدیار و عمه هاش می اومد چشم روی هم نذاشت و مرتب می گفت: مسیار(یعنی مهدیار)، عباس(اسم بابابزرگش)و ...
کلی کار دارم . فکرم هم به نوشتن نیست . فعلا تا آپ بعدی بای!