ادامه ماجرا
سلام
اول از همه تا یادم نرفته روز پدر رو به همه پدرای عزیز بخصوص بابای خودم و همسرعزیزم تبریک میگم . و برای همه پدرا طول عمر و سلامتی دارم . مراسم روز پدر را امسال در منزل پدرشوهر گرامیم به صرف شام و کیک به پاداشتیم . و به ایشان تبریک گفتیم. خوش گذشت.
تو مطلب قبلی گفتم که مهدیارخان تشریف اوردن . این دوسه روزه ماشاله حسابی سرمون گرم بود . با ویانا خانم حسابی ساختند و یکسره در رفت و آمدن . حالا خوبه که باهم سازشون میشه وگرنه مصیبت داشتیم.
ویاناجان بالاخره سلام کردن رو یاد گرفت. دوشنبه که از سرکار رفتم خونه وقتی به همه که سرناهار بودن سلام کردم دوید جلوی من و با صورت پرخنده پشت سرهم داد می زد سلام سلام سلام و دستش هم تمام مدت به نشانه دست دادن به سمت من دراز بود . بچه از الان اجتماعیه قربونش برم .
دیروز با عمه هاش خیلی زودتر از ما رفته بود خم پیچ. حال می کنه با خودش و عمه هاش . تو این شرایط دیگه منو یادش می ره . فقط می خواد بره چه من باشم چه نباشم.
یه عادت بدی پیدا کرده . در خواست آب می کنه و وقتی بهش میدم یه ذره آب می خوره و باقی لیوان رو میریزه روی فرش یا سرامیک ها . گاهی اوقات هم انگار که می خواد شیشه پاک کن بزنه و تمیز کنه تمام شیشه شیرش رو شیشه میز تلویزیون قطره قطره خالی می کنه و با دست به تمام سطح شیشه می ماله . این کارش کلافه م می کنه . اون موقع هاست که حس می کنم خیلی بچه داری سخته و اعصابش رو اصلا ندارم .
دیروز یه فیلم خوشگل از سروین و آوین گرفتم . سر یه عروسک پولیش حسابی با هم درگیر می شن و جیغ و داد می کنن . خیلی فیلمش با حاله . بزرگ که شدن باید ببینن که چقدر جیغ جیغو بودن.