وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

تولد

1391/5/19 10:18
نویسنده : مریم بانو
152 بازدید
اشتراک گذاری

ديشب تولد تو را خواب مي ديدم دخترم . زيبا بودي و معصوم . مادرم هم بود توي خوابم . اين روزها بيشتر از هر زمان ديگري احساس مي کنم که مي بايست مادرم کنارم باشد . اين روزها هرلحظه که به ياد او مي افتم و به ياد نبودن او غمي عجيب دلم را مي فشرد که آرام نمي گيرد . دلم خيلي برايش تنگ است .

امروز آخرين روزي است که سرکارم . از هفته ديگر مرخصي هايم شروع مي شود  تا تولد تو . نمي دانم هنوز که چه زماني مي خواهي قدم به اين دنيا بگذاري . دوست دارم همان هفته اول شهريور باشد . البته که همه چيز بسته به اراده و خواست پروردگار است .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله ليلا
21 مرداد 91 11:02
هميشه اوني كه بايد باشه نيست . روحش شاد مواظب خودت باش مريم گلم . . . به اميد خبرهاي خوش از تو و شاهزاده خانومت . . .
مامان محمدامين
31 مرداد 91 11:40
سلام مريم خاله روح مادرت شاد باشه چون مي خواد نوه خوشگلش رو ببينه. پس چقدر ني نيت سرش صبره. بگو بياد بيرون ببينيم چه شکلي؟ شايد مثل خودت زشت باشه و يا شايدم مثل من خوشگل باشه . ايشااله سالم به دنيا بياد .تازه سر کار جات خيلي خاليه
مامان محمد امین
5 شهریور 91 13:16
سلام ویانا جان .تو در روز چهارشنبه مورخ 1/6/91 ساعت 2:45 به دنیا قدم گذاشتی . تولدت مبارک فکر کنم مامانت خیلی اذیت شده باشه چون از شب قبلش ساعت 12 شب دردش گرفته بود . الهی شکر که هر دوتون سالمید. مبارکاااااااااااااااااااا: X