وياناويانا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

دختران من هدیه ای از خدا

آتلیه بردن ویاناجان

1392/3/6 10:33
نویسنده : مریم بانو
111 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم دیروز یکشنبه بردمت آتلیه خاطره . اونقدر خوش عکس و خوشرو بودی که آقای عکاس کلی ذوقتو کرد و حسابی بهت ماشاله گفت . دو سه تا لباس برات عوض کردم و یک سری عکس هم بدون لباس ازت انداختیم . فکرکنم خیلی عکسات قشنگ شده باشن . هرچند که اونقدر خسته شدی که دیگه طاقت نیاوردی یه دونه عکس با من بندازی و سریع خوابت برد . ولی زوری عکس آخری رو انداختیم . خلاصه مدل خیلی نازی بودی دیروز!!!!!

این روزها یه جورایی هم خیلی ...............

ولش کن .اینجا فقط باید برای تو حرفای قشنگ زد . فقط به خاطر تو .......جیگرمی مامان.

منتظر یک دوستم این روزها . منتظر لیلای قصه هام .....! پس چرا نمیای ؟

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله لیلا
6 خرداد 92 11:50
عکسای جوجو آماده شد برای ما هم بذار کیفشو ببریم از مامان جوجو هم برامون بنویس حتما به امید خدا به زودی . من هم هلاک دیدنتم به خدا . اگر می تونستم همین الان راه می افتادم . . . کاش می شد
عشرت
10 خرداد 92 14:36
سلام مریم جان، امیداورم زندگی در کنار دختر شیرینت و احمد آقا به کام باشه . ماشاء ویانا جان خیلی دوست داشتنیه. خدا حفظش کنه .کاش می شد همدیگر ببینیم .بعضی وقتها که سراغ آلبوم عکسا می رم .شیرینی اون روزها دوباره برام تازه میشه. همیشه پاینده باشی. ویانا جان رو هم ببوس.
مامان آنیتا
10 خرداد 92 15:45
سلام مریم عزیزم. ویانا چه خوشگل شده ماشااله. ببخشید بی دعوت اومدم. دیدم به عشرت آدرس دادی منم اومدم. راستشو بخوای یکم دلگیر شدم. یاد بعضی چیزا اوفتادم...